محمد صادقمحمد صادق، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 2 روز سن داره

فرشته ای شبیه گردو...

بدون عنوان

1390/11/16 12:25
نویسنده : مامان گردو
328 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گردوی شیطونم...

ببخش منو که دیر به دیر برات می نویسم...اینقدر حرف برا گفتن دارم براتتتتتتتتت....اما چه کنم که دکترت گفته بهتره اصلا سراغ لب تاب و اینترنت نیام..

ممنونم که همین طور خوب و تند داری رشد می کنی و تپل میشی...

ممنونم که کلا اومدی تو حلق مامان زندگی می کنی!!...

ممنونم که زندگیمون رو خیلی خیلی شادتر از قبل کردی...

همیشه باش ...

 

سه شنبه یازده بهمن دوباره وقت سونو داشتیم...از هیجان نمی دونستم چکار کنم...از یه طرف از ذوق دوباره دیدنت ...از طرف دیگه نگرانی از اینکه خدای نکرده خوب نباشی...

کلینیک هم که از همیشه شلوغتر بود....دوساعتی نشستیم تا نوبتمون شد...دیگه کلافه شده بودیم...

تااینکه یکی از دستیارای دکتر دلش برامون سوخت!! و اومد بردمون تو یه اتاق دیگه..فشارمو چک کرد و وزن!!به لطف تو عزیزم مامان دو کیلوی دیگه هم لاغر شده!!فدای سرت..

فشارم هم همون 11 روی 6 بود..یه کوچولو صحبت کردیم راجع به داروهام و یه سری از مشکلات جسمیم تا اینکه بالاخره نوبت سونومون شد...

من رفتم روی تخت اماده شدم اما چون هنوز مریض قبلی نرفته بود بیرون بابایی بیرون منتظر بود تا بعد بیاد پیش ما...تو همین فاصله یکی دیگه از دستیارای دکترخواست محبت کنه!!!اومد سونو رو شروع کرد که مثلا استرس من کمتر بشه...اما..اما مامان رو تاحد مرگ ترسوندددددد...

یه جور عجیبی زل زده بود به مانیتور و هیچی نمی گفت...3 یا 4 دقیقه همینجور اونجا رو نگاه میکرد!!

تااینکه یهو خانم دکتر اومد و گفت چه خبر؟؟؟فکر می کنی چی گفت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

گفت نیست!!!هرچی میگردم پیداش نمی کنم!!!

طفلم بابایی هم همون موقع اومده بود تو اتاق و فقط همین جمله رو شنید...از استرس کبود شده بود..

خانم دکتر گفت بده به من...بعد یکم جای دستگاه رو عوض کرد...گفت ببین اینجاست نه اونجااااااا....وای خدا داشتم می مردم....واقعا نمی دونن روی امثال من بااین شرایط بحرانی نباید کار یاد بگیرن!!!؟؟؟

خلاصه اینکه خانم دکتر گفت ضربان قلب طبیعیه و رشد هم مناسب همون دو هفته هست...

اینقدر ترسیده بودم که نمی تونستم از روتخت بلند شم...

اما شکر خدا ....شکرخدا که بازهم شاد  بلند شدم...

وقی پاشدم چشمم افتاد به مانیتور و عکس تو گردوی خوشکلم که هنوز اونجا بود...ای جونم...

همون موقع همه دوستای منتظرم رو دعا کردم...دعا کردم که همشون هرچه زودتر از ن روزای خوب و شاد رو تجربه کنن...

 

 

خدایا مثل همیشه هوامونو داشته باش...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

faeqeh
16 بهمن 90 13:27
مبارک باشه ایشاله به سلامتی به دنیا بیاد گردو کوچولو
نانازيا
16 بهمن 90 13:52
سلام ازتون دعوت می کنیم شما هم کوچولوتون رو در قرعه کشی افتتاحیه سایت نانازیا شرکت بدین. آرزوی سلامتی و شادابی برای خودتون و کوچولوتون داریم نانازیا www.nanazia.ir
مامان الینا
16 بهمن 90 14:02
سلام مبارکتون باشه. انشاا... به سلامتی این دوران شیرین بگذره و وارد مرحله شیرین زندگی بشید: مراقب خودتونو گردو کوچولو باشید.
مهسا
25 بهمن 90 1:00
سلام عزيزمممم خيلي واسه خودت و گردو خان خوشحالم اميدوارم تا آخر همينجور سالم و سلامت و خوشحال پيش بره براي منم دعا كنين بوووس