محمد صادقمحمد صادق، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 21 روز سن داره

فرشته ای شبیه گردو...

گردوی شیرین عسلم...

1392/4/17 20:15
نویسنده : مامان گردو
803 بازدید
اشتراک گذاری

بالاخره چهار دست و پا رفتی خیلی لحظه هیجان انگیزی بود...

اول چند روزی سینه خیز رفتی اون به عقب بعد یهو رو انگشتای دست و پات بلند شدی...زانوت رو هم زمین نمیذاشتی..کم کم یادگرفتی که چجوری گاگله کنی( چهار دست وپا)

حالا دیگه بازی محبوبت توپ بازی شده..وقتی به توپت می رسی اول سرت رو میذاری روش و میخوابی بعد که خستگیت در رفت توپتو با دندون می گیری و میای سمته من..بعد میشینی و توپ رو میدی به من..اون وقته که دوست دارم بچلونمت...

 

 

یه شب با صدات ا خواب بیدار شدم و اومدم تو اتاقت...اصلا باوذم نمیشد..پسر تنبله من سرجات نشسته بودی و چشمات رو می مالیدی...انقدر بوست کردم که خواب از سرت پرید...ولی واقعا نمی تونستم خودمو کنترل کنم...

حالا دیگه برا نشتن التماس نمیکنی و اعصابت خرد نمیشه...

 

موقع تعویض پوشک همش در حاله فراری...نمی فهمیدم چرا و بعضی وقتا اعصابم خد میشد..چون واقعا دستام درد میگرفت ..مجبور بودم محکم بگیرمت که از رو میز تعویض پرتاب نشی...چند روز پیش جایی خوندمخوندم که همه بچه ها نزدیکای یک سالگی اینجوری میشن..همش هم بخاطر حس استقلال طلبیه...حالا دیگه تعویض پوشک شده یکی از بازیامون...یه چیز جذاب که دوست داری آماده میکنم و میدم دستت تا باهاش مشغول شی و ناراحت نشی...بعد هم انقدر از تو پاچه شلوار دتی بازی میکنیم تا بالاخره راضی میشی بپوشیش...

 

کلماتی که میگی اینه آب..بابا...مامان..دد...به به...الو...وپ...گل...و عزیزی !!!

مثلا لیوان آب رو میذاری دم دهنتو میگی آبهه..یا گوشی رو بر میداری و میگیری پت سرت!! میگی ایووو( الو)

تو هوا بوس میفرستی...

با دهنت تق تق میکنی و زبونت رو محکم تکون میدی...

 

باباییت دستشو میاره جلوت و میگه بزن قدش و تو محکم دستتو میکوبونی کف دستش...

انگشت اشارتو میاری جلو و دستتو تا جایی که میشه میکشی و باخنده انگشتتو میزنی به انگشته بابا یا عمو..و بعد غش میکنی از خنده...

 

بهت میگیم الکی بخند...و تو بلند بلند می خندی ...

وقتایی که گرسنه باشی بهت میگم شیر میخوای؟؟! و تو پستونکتو میندازی و میای جلو..اگه گرسنه نباشی عمرا ولش کنی..

وقتی میگم دماغت کو؟؟ دماغتو میاری جلو و می مالی به دماغممم...

نی نیتو بغل میکنی و تو بغلت میگیریش و تکونش میدی و من میگم نی نی لالا..و تو غش می کنی از خنده..نمی دونم چرا انقدر برات خنده دارههه...

باهر آهنگ یا شعری دست دسی می کنی ..یا اگه کار خوبی کنی و  تشویقت کنیم خودت هم تندتند دست میزنی...

دست و چشم و زبونتو می شناسی...

واینکه تا الان شش تا دندون داری و دوتا دیگه هم تو راه داری...

 

اینا اون چیزاییه که الان ادم اومد....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

نارینه
18 تیر 92 4:23
مبارک باشه گاگله کردن گل پسر ... ایشاله دومادش کنی ..
گل حنانازتنیم
20 تیر 92 14:50
سلام مریم عزیز خوبی؟ مبارک باشه تولدت و گاگله پسر نازت عکساشو بذار ببینیم باشه؟
مهسا
24 تیر 92 15:27
الهی قربون شیرین کاریات برم عزیزمممم...
آنیا
3 مرداد 92 1:40
دلم برات تنگ شده
محراب و مليكا
6 مرداد 92 12:03
خاله قربونش بشه دوست عزیز مليكا در جشنواره نی نی وبلاگ شرکت کرده خوشحال می شم به وب دخترم بیاین ( آرشيو مطالب ) و لطف و مهربونی خودتونو از ما دریغ نکنید. كد 576 رو به 20008080200 پيامك كنيد . اگه قبلا از شماره خودتون راي دادين لطف كنيد از يه شماره ديگه برا دخترم بفرستيد . امروز كه نتايج رو ديدم رتبم خيلي پايين بود حقيقتش دلم خيلي شكسته . لطف كنيد به دخترم راي بدين و اگه ميشه به دوستان و آشناهاتون هم بگين به دخترم راي بدن كد 576 . ممنون كه دلم رو نشكستين http://mehrabmanezendege.niniweblog.com/
آنیا
13 مرداد 92 15:38
سلامممممممم هی میام سر می زنم به وبت بلکه عکسای تولد محمدصادق جون رو ببینم ... هی می بینم خبری نیست ... آپ کن دیگه خواهرررررر
آنیا
26 مرداد 92 23:39
آنیا
28 مرداد 92 0:29
دلم برای تو و محمدصادق تنگه ... خیلی ان شالله هر جا هستید خوش باشید و سلامت دوستم
فاطیما
11 آذر 92 20:00
سلام مریمی میگم کاشکی اول هر کدوم از نوشته ها دقیقا مینوشتی که محمدصادق در چه ماهی به سر میبره تا من خنگول هی زور نزنم که اینایی که نوشتی یعنی واسه چند ماهگیش بوده؟