ده ماهگی...
سلام گردوی بهشتی من..
دوست داشتنی ترین گردوی جهانی..
تمام حرکاتت رو دوست دارم و با هرکدومشون تا آسمون ها میرم..
*کادوی تولد مامان یه دندون جدید بود!دوست دارم کادوت رو فرشته کوچولو...
*هر وقت که احساس می کنی که حوصله نداری یا دلت می خواد آرامش داشته باشی خودت پستونکتو می ذاری تو دهنت و بازی می کنی..دوست دارم این آرامشت رو..
*یه فیل کوچولو داری که دورش پراز مسیرهای فلزیه و مسیرها پر از مهره های رنگی..بالاخره بعد از چند هفته گاز گاز کردن مهره ها یادگرفتی مهر ها رو تا آخر خط ببری و بالا و پایین کنی..دوست دارم این تفکراتتو...
*حلقه های رنگی رو یکی یکی میذارم روی همو منتظر می مونی و بعد یکی یکی برشون می داری..قبلا یا ازیر برمی داشتی یا یهو می زدی خرابش می کردی...دوست دارم این بزرگ شدنت رو...
لگوها رو میریزم تو یه جعبه و تو یاد گرفتی همین کا رو بکنی و بعد هم بجای اینکه جعبه رو برگردونی و همه رو خالی کنی یکی یکی از اون تو درشون میاری..دوست دارم این استقلالت رو..
*بجای اینکه من دنبال تو بدوم و تو رو بگیرم ،دوست داری که من بدوم و تو با روروئک دنبال من بیای و جیغ بزنی و بخندی..دوست دارم این دوس داشتنات رو...
*عاشقه ماهی حباب سازت هستی..اون راه میره و آهنگ می زنه و و چراغاش رو خاموش و روشن میکنه و حباب می سازه..تو هم دنبالش میری و با جیغ و خنده حباب ها رو می خوری!!دوست دارم این خوشمزگیات رو...َ
*صبح ها دیگه نون و پنیر یا نون و کره و مربا می خوری و هر از گاهی هم کمی چای!!عاشقشی و تو خونمون دیگه قاچاقی چای می خوریم!!دوست دارم این خوردنات رو...
*شعر خوندن رو خیلی دوست داری..مخصوصا خوشحال و شاد و خندانم..دست و پا می زنی همراه با ریتم خوندن من!!دوست دارم این شادی کردنات رو...
*چراغ رو که خاموش و روشن می کنم نگاه می کنی و میگی بــــــــــــــه!دوست دارم این ذوق زدگیات رو..
*با بابا هم که عاشق و معشوقید..تحت هر شرایطی براش میخندی و هر وقت ببینیش انقدر جیغ می زنی و بابا بابا میگی تا بغلت کنه!!برا همین تقریبا هرشب با صدای گرفته می خوابی!!
وای به روزی که بیدار باشی و بابایی بخواد بره اداره...تا ظهر مراسم عذاداری و جیغ زنون داریم!!!دوست دارم این عشق ورزیات رو...
*وقتی چیز کثیفی می خوری و میگم اخ!!زل میزنی تو چشمام و ادامه میدی و می خندی!!! و من نمی دونم باید چه عکس العملی داشته باشم!!دوست دارم این شیطنتات رو...
*پتوت رو می کشی رو سرت و بعد می زنیش کنار و میگی دَت!(دتی) و می خندی..دوست دارم این حرف زدنات رو...
*دیگه کاملا توپ بازی رو یاد گرفتی..معنای بگیر و بنداز رو می فهمی و عکس العمل درست نشون میدی...دوست دارم این یادگرفتنات رو...
*عاشقه اسکندری!!(اسکندر عروسکته ..یکی از شخصیت های شکرستان!نوزادی که تو قنداقه :) )
و یکی از بازی هات با بابا اینه که بابا میگه اسکندر بیا محمد صادق رو بخورررر...تو هم غش می کنی از خنده و فرار می کنی!!دوست دارم این بازی کردنات رو..
*کاملا با صداهای تو خونه آشنا شدی و می دونی هر صدای ماله چیه...مثلا به محض روشن شدن مایکروفر خودتو می رسونی و نگاش می کنی یا حتی صدای قل قل کتری برقی...دوست دارم این گوشای تیزتو..
*با روروئک میای روبروی اجاق گاز وایمیسی و با خودت تو شیشش حرف می زنی...و با خودت بای بای!!می کنی!!ینی واقعا می دونی خودتی؟؟!! یه تستی داره که نوشته باید بعد از 11 ماهگی انجام شه..حالا تست می کنم ببینم ..دوست دارم این شیرین کاریات رو...
*فهمیدی که پشت درهای کابینت آشپزخونه هم مثله کمدای اتاق یه چیزایی هست.. با خوشحالی میای و بازشون می کنی...امان از وقتی که یادت به کشوها بیفته همه چیز رو میرزی کف آشپزخونه...دیروز که دیدم صدات نمیاد و وقتی رسیدم دیدم بعلههههههه!!دهنت پر از چوب دارچینه!!!!دوست دارم این کنجکاویاتو...
*جلو در آشپزخونه یه مبل هست که ورود و خروجت رو با روروئک یکم سخت می کنه...اوایل می خواستیم برش داریم اما ترجیح دادیم همونجا باشه و عکس العمل تو رو ببینیم...خیلی جالبه ..وقتی گیر می کنی و چند بار میای میبینی نمیشه...میری عقب..یکم نگاش می کنی...بعد با تمام سرعت و زورت میای جلو و بدون ذره ای گیر کردن رد میشی...دوست دارم این تفکرات فیلسوفانت رو...
*زورت هم که ماشالله زیاد شده ..در کابینت رو باز میکنی وسینی های سنگین رو بیرون میاری و میذاری رو سرت..وقتی هم که یکیشون محکم میخوره تو کلت..چشمات رو لوس میکنی و الکی گریه میکنی...دوست دارم این فیلم بازی کردنات رو...