گردوی شیرین عسلم...
بالاخره چهار دست و پا رفتی خیلی لحظه هیجان انگیزی بود... اول چند روزی سینه خیز رفتی اون به عقب بعد یهو رو انگشتای دست و پات بلند شدی...زانوت رو هم زمین نمیذاشتی..کم کم یادگرفتی که چجوری گاگله کنی( چهار دست وپا) حالا دیگه بازی محبوبت توپ بازی شده..وقتی به توپت می رسی اول سرت رو میذاری روش و میخوابی بعد که خستگیت در رفت توپتو با دندون می گیری و میای سمته من..بعد میشینی و توپ رو میدی به من..اون وقته که دوست دارم بچلونمت... یه شب با صدات ا خواب بیدار شدم و اومدم تو اتاقت...اصلا باوذم نمیشد..پسر تنبله من سرجات نشسته بودی و چشمات رو می مالیدی...انقدر بوست کردم که خواب از سرت پرید...ولی واقعا نمی تونستم خودمو کنترل کنم... ...
نویسنده :
مامان گردو
20:15